
اطلاعات پروژه
حدود 3 ماه پیش هنگام برنامهریزی برای فعالیت مدارس در تابستان، تصمیم گرفتیم با هدف انس معلمان و بچهها با کتاب، یک کار متفاوت انجام دهیم؛ در همین راستا پس از بررسی نقاط ضعف و قوت طرحهای مشابه و برگزاری جلسه با راهبران آموزشی مناطق، طرحی شکل گرفت که روزهای گرم تابستانمان را متفاوت کرد. طرحی که باعث شد این روزها فضای مدارس ما از دل قصهها بگذرد. پسرکی که انگشتهایش معجزه میکند تا آدمکهای چوبی متفاوتی که دلشان میخواهد شبیه همدیگر شوند.
شاید فکر کنید قصهخوانی که چیز متفاوتی نیست، سالهاست که مربیان و معلمان در مدارس، قصه تعریف میکنند. اما ما قصه تعریف نمیکنیم، ما کتاب میخوانیم اول برای دل خودمان و سپس برای دانشآموزانمان راستش را بخواهید برای طرحمان یک اسم قلمبه سلنبه هم انتخاب کرده بودیم: ” تربیت دانشآموز کتابخوان/ راهکارهایی برای جذب حداکثری کودکان به کتابخوانی” ولی بعد دیدیم کدام بچه تا کنون با نصیحتهای آدم بزرگها کاری را انجام داده؟ آنهم کار شاقی همچون : کتابخوانی. که اگر بخواهیم منصفانه فکر کنیم ، دربرابر رنگ و لعاب انیمیشنها و بازیهای جور واجور تلفنها و تبلتهای هوشمند امروزه و چرخیدن در فضای مجازی، کتاب خواندن هیچ لذتی ندارد.
من چگونه میتوانم برای بچهها از لذت غرق شدن در قصهای بگویم که خودم هنوز آن را نچشیدهام… و اینگونه بود که نام طرح ما شد : “خوانیار” یعنی هرآن چه و هرآن کس که بتواند در “خواندن” مرا یاری کند ؛ تا من نیز بتوانم کودکم را یاری دهم…. پس چندین گام به عقب برگشتیم و قرار گذاشتیم تا خودمان یک کتابخوان نشدهایم ، کودکمان را نصیحت نکنیم! هرگاه توانستیم لذت خواندن کتاب را ترجیح دهیم به انواع لذتهای رنگارنگ دیگر، آنگاه میتوانیم یک کتاب دستمان بگیریم و به کودکمان نشان دهیم که میتوان تا انتهای شادی با کلمات کتاب بخندیم، تا فرای غم بگرییم، از فرط هیجان، تپش قلبمان با ضربان قلب شخصیت داستان یکی شود، زمان را گم کنیم، ندیدهها را در کتاب ببینیم، نشنیدهها را با کلمات بشنویم و تا دوردست خیال سفر کنیم. 40 روز است که معلمان ما کتاب میخوانند… درستترش را بخواهم بگویم، ما 40 روز است که با کتاب آشتی کردهایم… اولش خیلی سخت بود، فکر میکردیم مشغولیات زندگی، زمانی برای کتاب خواندن به دستمان نمیدهد… آن هم یک رمان…. اصلا چرا باید رمان بخوانیم؟ ولی سفت و سخت پای قرارمان ایستادیم که در روز 20 دقیقه از زمانهای مرده را برای کتاب خواندن و کتاب شنیدن، زنده کنیم. یکی ترجیح داد با آنشرلی همسفر شود ، دیگری با هریپاتر به هاگوارتز دعوت شد، سومی با لیزل در کتابدزد مقابل مرگ ایستاد،چهارمی با آدا فهمید که جنگ میتواند زندگیاش را نجات دهد ،….. و سیصد و شصتمین نفر ……. بعد از 40 روز فهمیدیم، میشود کتاب خواند، در پیادهروها، در ماشین، هنگام انتظار در مطب پزشک و … میتوان کتاب شنید، هنگام انجام کارهای خانه، هنگام رانندگی و ….. بعد از 40 روز فهمیدیم، کتاب ، ما را از زندانهای ذهنمان رهانده… جایی برده که هرگز خیالش را هم نمیکردیم، گونهای جهان را دیده که پیش از آن ندیده بودیم… بعد از 40 روز فهمیدیم چقدر واژه برای آموختن وجود دارد، چه تعابیر نابی میتوان استفاده کرد تا یادم نرفته این را هم بگویم، ما همزمان که داشتیم عادت میکردیم از کتاب لذت ببریم، میآموختیم چگونه برای کودکان کتاب بخوانیم تا آنها نیز لذت ببرند… مثلا تا به حال به این فکر کردهاید که صدای شما یک قدرت جادویی در اختیارتان است که اگر از تمام ظرفیتها و ظرایفش استفاده کنید، میتواند معجزه کند؟ یا میدانستید کتاب خواندن یک هنر تمام عیار است؟ که از دست گرفتن کتاب تا آغاز و معرفی و پرسیدن سوال حین خوانش تا مکث و حدسها و …. هنری ست که باید پیش از خواندن کتاب، آموخت برای ما که مسجل شده است، کتاب خواندن همین الان هم روی بیان و نوشتار و حتی تدریس بهترمان در کلاس هم تاثیر گذار بوده است ولی خدا را چه دیدید؟ شاید سالها بعد کودکان ما، بزرگسالانی شده باشند که شیوا سخن میگویند، بی عیب و نقص مینویسند و بلدند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند، چرا که با کتاب، دوستی را شروع کردهاند و از همه مهمتر؛ توانایی فکر کردن، تخیل و ساختن را آموختهاند. اگر شما هم جزء آن دسته افرادی بودید که در زمان تحصیل، پنهان از چشم معلم، کتابی را زیر میز میخواندید؛ چرا که قطعا جذابتر از آموزش او بود، این را بدانید که کودکان در مدارس ما ، آشکارا از این لذت بهره میبرند و معلمان ما نیز میآموزند چگونه آنها را یاری دهند و این؛ یعنی خوانیار
خلاصه که این 40 روز پایان یافت اما قرار نیست پایان رفاقت ما با کتاب نیز باشد؛ بلکه قرار است از این پس با کتاب، دوستتر از پیش شویم، کتابخانهها را به پناهگاه امنمان تبدیل کنیم و بعد از آن بچهها را نیز به دنیای شگفتانگیز کتاب بکشانیم و رفاقتشان را شکل دهیم. از امروز دیگر، آن فرم مخصوص شکار کلمات و جملات ارسال نخواهد شد، چرا که باور داریم 40 روز میتوانست فرصت خوبی برای شکل دادن به عادت کتابخوانی در ما شود. عادتی که هم سودمند بود و هم لذتبخش و اطمینان داشته باشید در صورت تداوم، تاثیرات شگرفی بر قدرت تفکر، بیان، نوشتار و به ویژه تدریستان خواهد داشت. بعضی مدارس ما نیز تصمیم گرفتهاند به مناسبت پایان مرحله اول این طرح، جشن خوانیار را برگزار کنند که گزارش آن متعاقبا ارسال خواهد شد.
در لینک زیر از حس و حالتان در این 40 روز آشتی با کتاب برایمان بنویسید. مطمئن باشید نظراتتان برای ما مهم است و برای خواندنشان وقت خواهیم گذاشت : https://formafzar.com/form/dqgz0